جدول جو
جدول جو

معنی گوایی داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

گوایی داشتن
(سَ بَ خَ نِ / نَ دَ)
گواهی دادن. گوایی دادن. شهادت دادن:
ور نتوانست داشت زنده چرا کرد
عقل چه دارد در این حدیث گوایی ؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
گوایی داشتن
گواهی دادن: ور نتوانست داشت زنده چرا کرد ک عقل چه دارد در این حدیث گوایی ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرامی داشتن
تصویر گرامی داشتن
عزیز داشتن، محترم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه داشتن
تصویر گواه داشتن
شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَ دَ)
شاهد داشتن. دلیل داشتن:
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
که کمال سرو بستان و جمال ماه داری.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(سَبَ خَ تَ)
گواهی دادن. اقرار کردن. اعتراف کردن:
ز گردنده خورشید تا تیره خاک
همان باد و آب آتش تابناک
به هستی ّ یزدان گوایی دهند
روان تو را آشنایی دهند.
فردوسی.
فرزند به درگاه فرستاد و همی داد
بر بندگی خویش به یک باره گوایی.
منوچهری (دیوان چ 1 ص 83).
چون یک سخن خطا بگویی
بر جهل توآن دهد گوایی.
ناصرخسرو.
هر کس که برد به بصره خرما
بر جهل خود او دهد گوایی.
سنایی.
دری کو را بود مهر خدایی
دهد ناسفتگی بر وی گوایی.
نظامی.
او نیز به وجه بینوایی
میداد بدان سخن گوایی.
نظامی.
تا به تو اقرار خدایی دهند
بر عدم خویش گوایی دهند.
نظامی.
اگر ز حاتم طی شاعران سخن گویند
دهند جمله گوایی براو به جود و سخا.
معزی.
، احساس کردن و دریافتن کاری پیش از وقوع آن:
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هرچه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 394).
دلش میداد گویی این گوایی
که خواهد بود جایی آشنایی.
نظامی.
بدان صورت که دل دادش گوایی
خبر می داد از الهام خدایی.
نظامی.
و رجوع به گواهی دادن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دَ)
عزیز داشتن. بزرگ داشتن. محترم داشتن. تکریم. اکرام. (ترجمان القرآن). تبجیل. (دهار). اعزاز. (منتهی الارب) :
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند.
رودکی.
به پیش بزرگان گرامیش دار
ستایش کن و نیز نامیش دار.
فردوسی.
گرامیش دارید و فرمان برید
ز فرمان و رایش همی مگذرید.
فردوسی.
اگر خواهی در قفای تو نخندند زیردستان را گرامی دار. (قابوسنامه).
پر از عیب مردم ندارد گرامی
کسی را که دانست عیب و عوارش.
ناصرخسرو (دیوان ص 234).
همیدون مسافر گرامی بدار.
سعدی (بوستان).
و مردم را در بند گرامی دارد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ نِ شَ تَ)
گواهی نبشتن. گواهی نوشتن. کتباً شهادت دادن و اقرار کردن:
گوایی نبشتند یکسر مهان
که بهرام بد شهریار جهان.
فردوسی.
و رجوع به گواهی نبشتن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ زَ زَ دَ)
گوایی نبشتن. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ دَ)
گمان داشتن. تصور داشتن.
- گمانی بد داشتن، تصور بدداشتن. خیال بد داشتن:
به نیکی در مبادم زندگانی
اگر من بر تو بد دارم گمانی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ دَ)
رجوع به روایی داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ مَ دَ)
رواج داشتن. گرمی و رونق داشتن. رایج بودن:
اکنون که ز هیچ سو ندارد
بازار هنروران روایی.
کمال الدین اسماعیل.
، شایستگی و سزاواری داشتن. قرب ومنزلت داشتن. مورد ستایش و محبت بودن. مورد تعظیم وتکریم قرار گرفتن:
ستاره نزد تو دارد روایی
که با ماهت نبوده ست آشنایی.
(ویس و رامین چ مینوی ص 300).
، حلال بودن. مباح بودن. رجوع به روایی شود، نفوذ داشتن. نفاذ داشتن. رجوع به روایی شود
لغت نامه دهخدا
گنجایش داشتن ظرفیت داشتن: او به مکنت و ثروت و خیول و دواب و غنایم بمرتبه ای بود که در ساحت اردبیل گنجایی نداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوایی نبشتن
تصویر گوایی نبشتن
گواهی نوشتن: گوایی نبشتند یکسر مهان که بهرام شد شهریار جهان
فرهنگ لغت هوشیار
گواهی خود را در ورقه ای ثبت کردن شهادت کتبی دادن: آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار گو تا بنویسند گواهی به جنونم. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
گمانی بردن: بنیکی در مبادم زندگانی اگر من بر تو بد دارم گمانی. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرامی داشتن
تصویر گرامی داشتن
عزیز داشتن معزز داشتن اکرام کردن: بوسفیان او را گرامی داشت
فرهنگ لغت هوشیار
گواهی دادن: ... و گوایی دادند که رسول حق است و خدای راه ننماید گروه ستمکاران را
فرهنگ لغت هوشیار
شاهد داشتن، دلیل داشتن حجت داشتن: تو اگر بحسن دعوی بکنی گواه داری که کمال سرو بستان و جمال ماه داری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرامی داشتن
تصویر گرامی داشتن
((~. تَ))
عزیز داشتن، محترم داشتن
فرهنگ فارسی معین